۱۳۹۴ تیر ۳, چهارشنبه

زنجیر عشق

تصویرنما , 'زنجیر عشق'

 یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار
برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که
ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود.
اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من
اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها [...]

منبع:
http://www.tasvirnama.ir/%d8%b2%d9%86%d8%ac%db%8c%d8%b1-%d8%b9%d8%b4%d9%82/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر